- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خـوردیم یـا غـم دگـران را بـدون تو یا خوردهایم حـسرت نان را بدون تو از بـسکه بی تـوأیـم نـفـهـمـیـدهایم که دیـدیم بـاز هم رمـضـان را بـدون تو یـادش بخـیـر میگـذرانـدیـم آن قـدیـم با گریه خط به خطِ اذان را بدون تو ما را ببخش امامِ "زمانهای بی کسی" طی کردهایم اکر که زمان را بدون تو دیگر دهان به بردن نام تو باز نیست چـرخانـدهایم بسکه زبان را بدون تو مـا از بـهـارِ بـودن تـو بی تـصـوریم یک عمر دیـدهایم خـزان را بدون تو دل با دل تو میتـپد اصلاً نخـواسـتیم این قلب را و این ضربان را بدون تو در کربلا به قصد فرج پهن کـردهایم هر سـال سـفـرۀ دلـمـان را بـدون تو شاید خدا به حق حـسـیـنـش رقـم زند امسال آخـرین رمـضان را بـدون تو
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
باز شد پنجرۀ روشنی از فصل حضور فصل سرسبز دعا، فصل شکوفایی نور دردمندان! به شما ماه خدا رو کردهست چه خدایی، که رحیم است و کریم است و غفور به هلال مَـهِ نو در رمـضان باید گفت: «قُل هُوالله اَحَد چشم بد از روی تو دور» گاه در پـرتو قـرآن، به تـلاوت بنـشـین ای نگـاه تو طـربنـاکتـر از باغ بـلـور عافیت چون طلبد؟ آن که گریزد ز طبیب به خدا کی رسد؟ از خود نکند آن که عبور صبر بر معصیت، از زهدِ ریایی بهتر سعی کن تا که در این ماه شوی سنگ صبور ای دلت در گـرو آیۀ «فَاخـلَع نَعـلَیک» در دلت مـانده اگر آرزوی وادی طـور بیریا، در پی تسکینِ دلِ مسکـین باش نشود مانع احساس تو، احساس غـرور ای صفـای تو نوازشگـر گـلهای یـتـیم نذر این باغچه کن، شادی و شیدایی و شور سعی کن لـذت غـفـران خـدا را بچـشی ای که ابر کَرَم از روی سرت کرده عبور دل اگر یاد خدا کرد و شب از نیمه گذشت میشوی غرق عنایت، سحر از فیض حضور به دعـا دست برآرید « شب قدر» مگر بگـشاید گـره از کار شما صبح ظهـور ای که چشم دل تو در طلب راه خداست رو به مهمانی او کن، رمضان ماه خداست
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
با پـشـیـمـانی و با عـفـوِ اسـاسی آمـده باز کن آغوش خود را؛ عبدِ عاصی آمده باز کن آغوش خود را "یا رَجاءالمُذنبین" سـائلِ بیسـرپـنـاه و آس و پـاسی آمده رفته از یادش! فراموشی گرفته سالهاست اهلِ نسیان است و غرقِ بیحواسی آمده شُکرِ نعمت رفته از یادش، حواسش نیست که با اجـابت رفـتـه و با نـا سـپـاسی آمـده دردِ عصیان بیقرارش کرده! حالش را ببین تا شود بخـشـیده با چه الـتـمـاسی آمده دعوتش کردی به مهمانی که درمانش کنی در دلِ شیطان عجب هول و هراسی آمده رختِ تقوا بر تنِ خوبان دلش را برده است گوشهای کِز کرده! با کهنهلـباسی آمده دوست دارد از صمیم جان، عزیزانِ تو را بـنـدهٔ نــاقـابـلِ گـوهــرشـنـاسـی آمــده میشناسد مادر سادات را؛ یارب ببخش پشتِ "در" امشب گدایِ ناسپاسی آمده جانِ آن مادر ببخش این بنـدهٔ آلوده را حـال که با تـوبهٔ نـاب و اسـاسی آمده!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی و استقبال از ماه رمضان
سحر دمیده و بر شیشه میزند باران هوا مسیحنفـس شد، به مقـدم رمضان جوانهها همه دست دعا به شاخه بلند شکـوفههای بهاری به ذکر الرحـمان وضو گرفته شقایق به جرعهای شبنم نسیم غرق نیایش، درخت محـو اذان گل محـمـدی و نـغـمۀ خوش صلوات نگاه نرگس سرمست همچنان نگران خـوشا تـلاوت قـرآن به وقـت آمدنت خوشا دعای سحر در نـمازخانۀ جان اگرچه زخمی صد داغ کهنه است زمین نگاه لطف تو کافیست تا بگیرد جان سلام بر تو که اصل سلام دیدن توست سـلام بر سـحـرسـتـان اول رمـضـان
: امتیاز
|
غزل مناجاتی و استقبال از ماه رمضان
السلام ای ماه پنهان پشت استهـلال ما ما به دنبال تو میگردیم و تو دنبال ما ماهِ پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه محو رؤیت این مـاه یـعـنی نـامـۀ اعـمال ما خاصه این شبها که ابر و باد و باران با من است خاصه این شبها که تعریفی ندارد حال ما کاش در تقدیر ما باشد همه شبهای قدر کاش حَوِّل حـالَنـاییتـر شود احوال ما ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم ماه با پـای خـودش آمد به استـقـبال ما گوشۀ چشمی به ما بنمای ای ابروهلال تا همه خورشید گردد روزی امسال ما
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه شعبان و استقبال از ماه رمضان
نــویـد تــابـش مــاه صــیـــام مـیآیــد شـمـیـم رحـمت حـق بر مـشـام میآید گمانِ یأس، گـناه است آنکه را امشب بـه درگــه کــرمِ "ذوالـکِـرام" مـیآیـد ز آستانۀ رحـمـت گذشتن از عـصیان بشارتیست که بر خاص و عام میآید دو صد گناه، به یک "یا اِلٰه" میبخشند دو صد جواب به هر یک سلام میآید ز مرحمت رمضان المبارکش خوانند مــه صــیــام که بـا احــتـرام مـیآیـد گشوده است درِ فیض و بندگان همه را پـیِ شــتـابْ بـر این در پــیــام میآیـد
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه شعبان و استقبال از ماه رمضان
شعبان گذشت و حال دلم روبراه نیست در کـولـهبارِ زندگیام جـز گـناه نیست سوگند بر حـقیقتِ سِیر و سلوکِ عشق چون من در این طریق، کسی روسیاه نیست عمرم به غفلت و ضررِ معصیت گذشت کارم به غـیرِ نـاله و انـدوه و آه نیست آخـر چـگـونـه واردِ مــاهِ خــدا شــوم؟ بیچاره را به خانۀ محـبوب، راه نیست یا رب مرا به حُرمت شاه نجف ببخش جز بیتِ رحـمتِ تو مرا سرپـناه نیست پـرونـدهام سـیـاه، ولـی در دلـم به جـز عـشقِ شهـیـدِ تـشـنۀ در قـتـلـگاه نیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـعــد سـرمـا بـهـار مـیآیـد لـطـف پــروردگـار مـیآیـد بـیقــراری؟ قـرار مـیآیــد به سـر این انـتـظـار میآیـد جـام اعـلاتـری دهید امشب بـادۀ کـوثـری دهـید امـشب مژده بر عسکری دهید امشب دلــبــرِ گـلعــذار مــیآیــد عـید مـوعـودِ نیـمـۀ شعـبان روز مسـعـودِ نیـمۀ شعـبان برکت و جودِ نیـمۀ شـعـبان نــاجـــی روزگــار مـیآیــد پسر نرجس، آفـتـاب زمـین بهجت و شور هر دل غمگین آرزوی تــمـام صـدیــقــیـن نــور لـیـل و نـهـار مـیآیـد مهر جـانانِ خود نگه دارید در دل، ایمان خود نگه دارید عهد و پیمان خود نگه دارید مــرد بـاشـیـم، یـار مـیآیـد لحظه لحظه گناه من را دید واسطه شد، خدا مرا بخشید باز چشم از معاصیام پوشید بــا بــدیام کــنــار مـیآیــد دیـدهام اشـکبـار مـیبـیـنـد همه را جـز نگـار میبـیـند مثـل یـعـقـوب، تـار میبیند مــرهـمِ چـشـم تــار مـیآیـد از کرامات حضرتش خجلم مِهر خود ریخت بینِ آب و گلم نـخـلِ خـشـکـیـدۀ کـویرِ دلم با نگـاهـش بـه بـار مـیآیـد شده قـلبم به ذکر او مأنوس مُحرمش نیستم هزار افسوس خستهام از فراق، نه مأیوس مــژده بر دل، نگـار میآید چهرهاش انعکاسی از مادر روی دوشش عـبای پیغمبر بر سـر خـود عـمامۀ حـیدر یــار بــا اقـــتــدار مــیآیــد هـیبـتـش مـثـل هیبت زهـرا وارث نور عـصمت زهـرا بـاز بـا یـادِ غـربـت زهــرا بــر دل او فــشــار مـیآیــد میشود دولتش به نام حسین سر دهد در جهان، پیام حسین میرسد روز انـتـقام حسین صــاحـب ذوالـفـقـار میآیـد روضه با آه و ناله میخواند روضه از باغ لاله میخواند گر که از آن سهساله میخواند چـشـم ما هم به کـار میآید یـاد عـمـه رقـیـه و حــالـش یــاد آتـش گــرفـتـنِ بــالـش یـاد حــال کـنـار گــودالـش اشـک، بی اخـتـیـار میآیـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سامرا امشب چه مولودی میان خانه دارد قدر یک دنیا ملک بر این پسر پروانه دارد حق دهید این خاک بر کعبه کند فخر و مباهات تا که در بیت امامش این چنین دردانه دارد صف ببندید ای گدایان آی مشتاقان مهدی بیت مولا امشبی را سفرهایی شاهانه دارد از تـنـور خـانـۀ آقـای سـامــرا نـگـویـم از برای کل عالم هم خمیرش چانه دارد آی رندان دو عـالـم سائل این در بمـانید بر گـدایـان درش آقـای ما مـاهـانه دارد هر چه از ارباب و از مولا علی گفتیم در اوست در میان روی ماهش یازده جانانه دارد ما غریبش خوانده در بین عوام الناس اما چون مفید و اردبیلی واله و دیوانه دارد گفتنش جایش بود در کوه، صحرا، دشت اما در میان قلب عشاق حـقـیـقی خانه دارد میرسد روزی که ماه از پشت پرده در بیاید او که تنها چشم نازش حکم داروخانه دارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در نیمه شعبان
وقـتی مسـاجـد تـشـنۀ یک خـتم قـرآنـند در گیر و داری که خیابانها چراغـانند وقـتی برای بـسـتۀ درها کـلـیدی نـیست وقـتی تـمـام قـفـلها سر در گـریـبـانـند میآیی و «اِنّا فَـتَحـنا» روی لب داری یـعـنی بـرایت کـارهای سـخـت آسـانـند اربابها و خـوابهـای بَر پَـر قـوشـان از چند شب قبل از ظهور تو پـریشانند احـوالـشان آن لحـظـه بـاید دیـدنی باشد وقتی مُعبّرها تو را «منصور» میخوانند میآیی و یک عده بر خود سخت میلرزند میآیی و یک عـده قَـدرت را نـمیدانند من در خیابانهایمان گَز میکنم نذرت! وقـتـی تـمـام چـشـمها دنـبـال مهـمـانـند
: امتیاز
|
زبانحال صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در نیمه شعبان
من همان چـشـم امـیـد امـت پـیـغـمـبرم مهدی صاحب زمانم، بیکسان را یاورم وارث بر حـق تـیـغ ذوالـفـقـار حـیـدرم آمدم دنــیــا بـــرای انــتـــقـــام مـــادرم اهل عالم الگوی من هست زهرا مادرم وارث خـون حـسـین و داغهای کـوثرم میشود این عالم از دلدادگی سرشار باز میشود بخت همه بیچـارگان بـیدار باز میشود در خانهها عشق و صفا بسیار باز میشود تکرار، عـدل حـیدر کـرار باز بدترینها دور گردد، بهترین دوران رسد من به دنیا آمدم تا حق به حقداران رسد آمدم تا کـشتی دین، روی بر ساحل کند حق رسیده تا که باطل را به زیر گِل کند باز محشر در جهـان نام ابوفـاضل کند انقلاب کـربـلا را کـار من کـامـل کـنـد شاهکاری میکنم چون خیبر و بدر و حنین من به دنیا پا نهـادم، یا لـثارات الحسین وعـدهام با مجـتـبـاییهای امت در بقـیع هر دوشنبه میشود معنا قیامت در بقیع شیعه گریه میکند یک روز، راحت در بقیع روضه میگردد به پا، ساعت به ساعت در بقیع کـن مهـیای ظـهـورم آسـتـانت را بـقـیع میکَـنَـم شـرِ تـمام دشـمـنـانت را بـقـیع من قـرار بیقـراران، من امـید نا امـیـد قبل خلقت داده حق، روز ظهورم را نوید اولیا که جای خود، در انبـیا دارم مرید حضرت صادق ز جا برخاست تا نامم شنید ای مسلمانان! همه اسلام یاری من است بهترین طاعت همان چشم انتظاری من است تشنگان من آبم و هر چه به غیر از من سراب آی سائل از کسی جز من نمیگیری جواب هست آمیـنم کـلـید هر دعـای مستجـاب رو مزن بر هر سیهرو، شب ندارد آفتاب نیست حرف از آشنایی تا که من در غربتم روز دنیا را سیه کرده است شام غـیبتم آی مردم نیمه شعبانهای سابق پس چه شد ندبهها و جمعههای غرق هقهق پس چه شد در غم معشوق، بیتابی عاشق پس چه شد صبحها و چلهها و عهد صادق پس چه شد جان فـداها یـادتـان رفته چرا جانـانـتان بوی هرچه غیر یوسف میدهد کنعانتان الامان از بیوفـایی، وای بر بیعـارها چون حسن از دوست و دشمن کشم آزارها آه افـتـاده عـقـب امـر ظـهــورم بـارهـا رسم یاری این نبود ای یارها، ای یارها در نـیـاید از فـراق من چرا فـریـادتـان غافلید از من که هستم لحظه لحظه یادتان خوش به حال آنکه دردش چشم خونبار من است شعبهای از کربلا در قلب انصار من است در زمین هرجا حسینیه است، دربار من است هر که کارش گریه بر زینب بُود یار من است چشـم امّـیـد قـیـام زیـنـب کـبـری مـنــم مقصـد پـایـانـی کـشـتـی عـاشـورا مـنم اهل عالم عمه ما غم فراوان دیده است اهل عالم عمه ما داغ طفلان دیده است اهل عالم عمه ما شام ویران دیده است اهل عالم عمه ما چوب و دندان دیده است اهل عـالم عـمه ما دل پـریشان گشت آه اهل عـالم عمه ما سنگ باران گشت آه
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
خــدا را جـلـوۀ دیـگـر مـبـارك یـم تـوحـیـد را گـوهـر مـبـارك سـپـهـر نـور را اخـتـر مـبارك عـلـی بـر آل پـیـغـمـبـر مبارك كـنـد دل دم بـه دم یـاد مـحـمـّـد كـه شـد تـكـرار مـیـلاد مـحـمّد خــرد را رهـبـری آگــاه دادنـد جـوانـان را چــراغ راه دادنــد سپـهـر مـعـرفـت را مـاه دادنـد ولایـت را ولـــیالــلــه دادنـــد ولـی الله ولـی در بــر گـرفـتـه مـحـمـّد یا عـلـی در بر گـرفته سپهر عصمت و تقوی قمر زاد عروس حضرت زهرا پسر زاد به خَلق و خُلق و خو پیغامبر زاد كه خیرالخلق را خیرالبشر زاد شـگـفـتـا بـاز احـمــد آفـریـدنـد مــحــمـّد را مــحـمـّد آفـریـدنـد سراپا نخلۀ طور است این طفل همه نورٌ علی نور است این طفل تمام شور عاشوراست این طفل بگو قرآن منشور است این طفل كلام یوسف زهرا گواهی است كه او ممسوس در ذات الهی است تمـاشـایـش ز زهرا میبرد دل تـجـلّایـش ز بـابـا مـیبــرد دل نه او تـنهـا ز لـیـلا میبـرد دل ز اهل الـبیت یكجـا میبـرد دل حسین بن علی را نور عین است علی آری علی بن الحسین است دعـای نـور در مـرآت رویـش نـوای وحی در خـون گـلـویش حـدیث عـشـقِ بابا گـفـتـگـویش نگـاه حـضرت عـبّاس سـویـش امامت از جـمالش در تجلاّست نگاهش گه به زینب گه به لیلاست دو چشمش چشم حقّ بین پیمبر دو ابـرو ذوالـفـقـار شیـر داور دو بازو بازوی عبّاس و حیدر دو لعل لب نه، دو یاقوت احمر از او بیت ولایت گـشته گـلشن حسین بن عـلی چشم تو روشن ســیــادت بــنـــدۀ او بــنـــدۀ او شـــهـــادت زنــدۀ او زنــدۀ او شرف، ایـمـان، ادب، پایـندۀ او پـــیــام كــربــلا در خــنــدۀ او چه كویم هر چه گویم بهتر است این تعـالی الله عـلی اكـبر است این دلش دریای ایـمان حسین است درون پیكرش جان حسین است جمالش عید قربان حسین است ببوسیدش كه قرآن حسین است به خاكش دل به پایش جان فشانید به چشم و ابرویش قرآن بخوانید ســـلام الله بــر مــاه جــمـالـش صفات الله در خلق و خصالش جلال الله زهـی قـدر و جلالش ولــی الله بــیــنــای كـــمــالــش رخش نادیده شمع محفل ماست زیـارتنـامهاش لوح دل ماست سلام از مـات ای روح معـانی عــلـیاكـبـر رســول اللهِ ثـانـی نــبــوّت را كــتــاب آســمـانـی ولایـت را فـــروغ جــاودانــی علی، زهرا، پیمبر، بر تو نازد پدر تا صبح محشر بر تو نازد تو حقّ را از ازل در خویش دیدی تو در قلب پـدر شـور آفـریدی تو دل از هر چه جز جانان بریدی تو بانگ ارجعی را میشـنیدی به پـاس حـقّ مـقـاوم ایـسـتادی به «میثم»نه به عالم درس دادی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
مـنّت خـدای را که شب غـم سـرآمـده صبـح وصال با هـمه خـوبی بـر آمده در مـشـرق جـلالت خـورشـید کـربلا مـاهـی ز آفــتــاب فـروزانتــر آمــده خورشید هم به گرد شکوهش نمیرسد این مـاه کـز حـریـم حـسـیـنی بر آمده زیـبا رخـی که آمده در خـانـۀ حـسـین پیـغـمـبـر است یا که عـلـی اکـبر آمده درخلق و خلق و صورت و سیرت چنان نبی بـاور کن ای مـدیـنـه که پیـغـمبر آمده تبـریک بر حـسین که امشب پدر شده لـیـلا عـروس فـاطـمـه هـم مـادر آمده سرچـشـمۀ جـدا شده از کـوثـر بهشت آئـــیــنــۀ تـــمـــام پـــیـــام آور آمـــده دارد حسین شوق مضاعف که بهر او تنهـا نه یک پـسـر که بر او یاور آمده نام عـلـی بـرای حـسـین است افـتخار این افـتـخــار بـا پـسـرش اکــبـر آمـده آن خال هاشمی که ز زینب ربوده دل سـیــراب بـوســۀ پــدر و مــادر آمـده عشق مجسم است که در دیده جلوه کرد روح مـجـرد است که در پـیـکـر آمده گـیـسـوی او روایت حبل الـمـتـین کند ابــروی ذوالـفـقـاری او صـفـدر آمـده کمتر گلی به خوبی او دیده شهر وحی گـلخـانهای که آن همه گل پـرور آمده زیـبـایی جـمـال عـلی را نداشـته است هرجا ملک به صورت انسان در آمده یوسف که دلبرانه دل از مصریان ربود دیــوانــۀ کـرشـمــۀ ایـن دلــبــر آمــده قـرآن کـند وجـاهـت یـوسف بیان ولی یـوسـف بـیا بـبـیـن ز تو زیـبـاتر آمده اکبر که حُسن از رخ او وام برده است اکـبـر که چرخ در بر او اصغـر آمده از منطقش مپرس که چون مصطفی بود از صولتش مگوی که چون حیدر آمده انـگـشـتــر رســالـت خــیــرالانــام را از مـخـزن مـشـیـت حـق گـوهـر آمده بـهـر دفــاع از حــرم قــدس کــربــلا این تکـسوار عشق به جان و سر آمده ششگوشه قبر حضرت او عقل دید و گفت جـانم که پـیـش پـای پـدر با سـر آمـده از ما سلام باد به ششگوشه مـرقـدش آنــجــا کــه قــبــلــۀ حــرم داور آمـده فردا بهشت عاشق و مشتاق زائری است که امروز عاشـقانه سوی این در آمده مـنت خـدای را که مـویّـد دوبـاره هـم مدحـتگـر حـسـین و عـلـی اکـبـر آمده
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
سلام ای ماه را جانان؛ سلام ای شاه را نائب سلام ای درد را درمان؛ سلام ای قلب را صاحب به مدحت کاری از دست غزل که برنمیآید چگونه وصف تو گویند شاعرها در این قالب تو قرآن حـسینی که خدا تقـدیم او کرده که در هر سوره نه؛ هر آیه داری سجدهای واجب ملائک در دلِ هفتآسمان تنها تو را دیدند فراوانند انجم؛ کیست غیر از روی تو ثاقب؟ گمانم صبح میـلاد تو ای پیـغـمـبر ثانی کسی ناقوس نشنیده؛ اذان میگفته هر راهب هنر زیباتر است آنگاه که خرج علی گردد بخوان مداح؛ بسماله؛ بگو شاعر؛ بزن مطرب الا ای جـارچیها طـبل بردارید که آمد عـلـی بن حسین بن عـلـی بن ابیطالب چه جذابیتی داری که عباس از طلوع صبح به نور روی تو ماندهست خیره تا دم مغرب تو از راه آمدی تا پشت حق باشی و حق با تو که از امروز میلرزد به خود هر ظالمِ غاصب میان معرکه شانه به شانه با ابا الفضلی کدام ابله گمان کرده که بر این دو شود غالب تو برمیگردی ای شیرِ جوانان بنیهاشم تو رجعت میکنی با آن امام حاضرِ غائب
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
سـلامٌ عــلـی آلِ طـاهـا و یـاسـیـن به این خلق و این خوی و این عزّ و تمکین رخش مصحف فاطمه، حُسن، قرآن پُر از«قدر» و«وَاللَّیل» و«وَالشَّمس» و«وَالتّین» درود الـهـی بـر آن خُـلـق نـیـکــو سلام محـمـّد بر آن خـوی شـیرین نمـاز از خـضوعـش به پرواز آید دعـا از نـفـسهای او بـسـتـه آذین بـه سـجـادهاش آسـمـان آورد ســر به ذکـر دعـایش خـدا گـویـد آمـین سلام خدا بر خضوع و خشوعـش قیام و قعـود و رکوع و سجـودش درود خــداونــد حَــیّ جــلــیــلــش به قدر و کمال و جـمـال جـمیـلش عجب نیست در مسلخ عشق و ایثار اگر بـوسه بر دسـت آرد خـلـیـلش عجب نیست کز عرشۀ عرش اعلا طواف آرد از چـارسو جـبرئـیلش سلاطین غلامش، خواتین کـنیزش طـوایف مـریـدش، قـبایل دخـیـلش حَـجـَر شـاهـد عـزت و اقـتـدارش هـشـام بن عـبـد الـمـلـکها ذلـیلش بسا تخت شاهی فـرو رفت در گل کـجـا حـاکـم گِـل شـود حـاکم دل؟ «هـشـام» اسـتـلام حـجـر تا نمـاید در آن ازدحــامِ خــلایـق نـشــایــد نه قـدری که از وی شود قدردانی نه کس بود تا کس بر او ره گشاید بـه نــاگــاه دیــدنــد آمــد جــوانـی که پیـوسـته او را حَجَـر میسـتاید گـشـودنـد حُجّـاج از چـار سو، ره که آن شـاهـدِ حُـسـن یـکـتـا بـیـاید یکی خواست تا سر به پایش گذارد یکی رفـت تا جان نـثـارش نـمـاید یکی گفت نامش چه باشد هـشاما ! حسد را نگر- گفت: نشناسم او را به ناگه «فرزدق» خـروشید در دم که: این است نجـل رسـول مُکَرّم! تو چون میکنی در مقامش تجاهل؟ من او را بِه از خویشتن میشناسم نـمـاز است بی او یـقـیـن بی نتیجه ثـواب است بی او خـطـای مـسـلّـم تـعـالـیـم اسـلام از اوسـت جـاری قـوانـین تـوحـیـد از اوست محـکـم چـراغـیسـت بـر قــلـۀ آفــریـنـش امـام است بر جـمـلـۀ خـلـق عـالـم سلام و رکوع و سجود است از او قـنوت و قـیام و قـعـود است از او امـامیست کـو را اُمـَم میشـنـاسد کـریمیست کو را کـرم میشناسد صفا، مروه، مسعی، حَجَر، حِجر، زمزم طواف و مطاف و حرم میشناسد بیـابـان مکـه، مـنا، خـیف، مشعـر سـماوات و لـوح و قـلـم میشناسد زمـین میشناسد، زمـان میشناسد عـرب میشـناسد، عجـم میشناسد یم و قطره و ماه و خورشید، او را بـه ذات الـهـی قــسـم مـیشـنـاسـد سـلام خـدا بر اَب و جَـدّ و مـامش مسلـمان بود هـر که دانـد امـامـش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
ارادت بـه نـــام عــلـی دارم و پـنـاهـی بـه بــام عـلـی دارم و دلی مـسـت جـامِ عـلـی دارم و مــدال غـــلامِ عـــلـــی دارم و به این نوکری و ارادت خوشم خوشم در هوایت نفس میکشم دخیلم به موی تو یا بن الحسین دو دستم به سوی تو یابن الحسین من و آرزوی تو یابن الحـسین فـدای عـمـوی تو یابن الحـسین دخیلم دخیل ضریحی که نیست پناه من خسته غیر از تو کیست بـه نــام ابـالـفـضـل راهــم بـده نگـاهـی دمـی بـر نـگـاهـم بـده ببـیـن خـسـته جانم، پـنـاهـم بده بـرات خـلاص از گـنـاهـم بـده فـدای تـو و نـام تـو؛ یـا عـلـی! رسـیـدم سـر بـام تو؛ یا عـلـی! تو که آمدی سجـدههـا پا گرفت عبادت به لطف تو معنا گرفت دعـا بـا دعـای تـو بـالا گـرفت دعـای قـنـوت تو ما را گـرفت به یک ربـّـنایت حـسیـنی شدیم به لطف دعایت حـسـینی شدیم تـویی زینت ذکـر و سـجـادهها تویی مـسـتـی نـاب این بـادهها تـویـی مـحـور صـبـر آزادههـا رهـایـم نـکـن در دل جــادههـا رهـایـم کـنـی راه گـم مـیکـنـم تو را گاه و بی گاه گـم میکـنم شب ظلمت و غم به سر میرسد زمـان طـلـوع سـحـر مـیرسد شـبـی از مـدیـنـه خبر میرسد از این خاندان یک نفر میرسد که بـانـی ایـوان طـلا میشـود مدیـنـه خودش کـربـلا میشود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
از این سو شهربانو با دلی خرسند میآید از آنسو زینب کبریست با اسپند میآید حسین آغوش وا کرده؛ حسن تبریک میگوید به استـقـبـال او عـباس با لبـخـنـد میآید لب افلاک خندان شد؛ مدینه نورباران شد که دارد عابدی بیمثل و بیمانند میآید دل سجادهها بیش از همه شاد است این شبها امامی که به او سـجـاد میگـویـند میآید به عشق حیدر کرار او را هم علی نامید چقدر این اسم روح افزا به این فرزند میآید عرب را با عجم عهدیست امشب تا خود محشر به این وصلت بگو محکمترین پیوند میآید ز درگاهش کسی با دستِ خالی رد نخواهد شد خوشا آنکه به این درگاه حاجتمند میآید گدا خوب است کارش را به دست خلق نسپارد اگر دست گدایی سمت زین العابدین دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
تو شدی دیـده که آمـال به جـنّت نکشد سرو هم چون قد زیبای تو قامت نکشد شـب مـیـلاد تو دکـانِ همه تـخـته شـده مـاه در چـاه فـرو رفـته خجـالت نکشد از گـدایانِ تو پرسیدم و گـفـتـند جواب آنکه با توست دگـر مـنت دولت نکـشد میـلِ نـقـاش، عـلی بود کـشـید امـا دیـد قلمش جز به روی ماه تو صورت نکشد چوبۀ پرچـم تو حکم عمود است به ما گرهاش وا نشد آنکس که علامت نکشد دیـدنِ گـنـبـد تو آخـر دنـیـای من است کار این چـشم دگر تا به قـیامت نکـشد گفت اربـاب که او هم به تو آورد پـناه هر چه جز شـانۀ تو بارِ امـامت نکشد از همان بدو تـولـد به تو گفت اُمِّ بنـین که محالست تو کارت به شهادت نکشد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
کِی نخل نجف چون تو رُطب داشته است تنها توئی که چنین لقـب داشته است هـنـگـام تـمـاشـای تو و وقـت نـمـاز تکـبیر علی به روی لب داشته است ای مـــاهِ بــلــنــدِ خــانــۀ اُمِّ بَــنــیــن کِی با تو مدینه رنگِ شب داشته است گـویند نقـاب را که از چهـره گرفت یک هفته سپاهِ کُـفـر تب داشته است یک روز پس از حـسـین به دنیا آمد او قـبـل تــولـدش ادب داشـتـه اسـت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
شکفته شد گل روی مَلَک به عرش برین رسـید مـاهِ شب چـارده به مُـلک زمین شروع میکـنم آغاز شعـر را به رجـز خلاف رسم تغزل، نه مثل آن و نه این هنوز هم که هنوز است این خبر داغ است تمام گـوش شو و پای این خبر بنـشـین در انتظار عـلی بود خصم و در میدان نـقـاب بر رخ عـبـاس زد شـهِ صـفـّـین به گاه رزمِ ابالفضل، خصم لکنت داشت تُ تُ تو کیستی ای ضّ ضّ ضربهات سنگین به یک اشارۀ تـیغـش از آن سر مـیدان گـریـزد اسب، بـدون سـواره و بیزین شکست پشت عدو را، جز این توقع نیست که شیر داده به این شرزه شیر، اُمِّ بنین رجز نخوانده به عجز آمدند و در نـاله چنین بجـنگـد ابالـفـضلِ سـیـزده سـاله! به جـنگ، اذن که از بوتـراب میگیرد نخست مردم چـشـمش شـتاب میگـیرد به ذمـۀ هـمه بیشک نـمـاز آیات است اگـر نــقـاب زنـد، مـاهـتـاب مـیگـیـرد فدای همت مـاهی که عکس دستـش را فـرات در هـمـۀ عـمـر، قـاب میگـیرد فدای غیرت شاهی که قـبل و بعد سفـر بـرای زیـنب کـبـری رکـاب مـیگـیـرد مدیح ساقی لب تـشـنه، مست باید گفت ز خطبه خوانی او سال شصت باید گفت به بام کعـبه زمانی که او قـدم برداشت هرآنکه بود، ابالفضل را عـلی پنداشت علی به دوش نبی رفت، کاش میگفتند که ماه قوم قدم روی شانۀ که گذاشت؟! از آن کمال و شکوه و وقار و سنگینی دوباره کعبه گمان میکنم ترک برداشت به ذوالـفــقـار نـبــودش نـیــاز آن بــالا دو چشم داشت که گاهِ سخن به کار گماشت نه کـربلا که عـلـمدار ما نخـستـین بار به بام کعبه به یک یا علی علم افراشت نـگـاه نـافـذ ســاقـی بـه بــاء بــســم الله به قلب سنگی حجاج، بذر واهمه کاشت نه مست جام که عمریست مست عباسم قـسم به کـعـبـه، مسـلـمان دست عـباسم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
جهان دیدهست نور آسمان را در زمین پیدا که امشب ماه شد از خـانۀ اُمالبنـین پیدا حسن انگشتر خلقت، حسین آن را نگین، اما اباالفضل آمد و حالا شده نقش نگین پیدا علی آئینۀ رب، این پسر آئینهدار اوست برای بهترین باید که میشد بهترین پیدا به معنایی که او بخشید بر مردانگی سوگند نشد دیگر زنی چون مادرش مردآفرین پیدا همین که سر به خاک آورد و تسبیح خدا را گفت سر پیشانیاش شد نقش فردوس برین پیدا خدا را خواند واحد، شرم کرد از گفتن ثانی که شد علمالیقین، عینالیقین، حقالیقین پیدا چنان آسان به پرسشهای مشکل میدهد پاسخ که بر لبهای مولا نیست غیر از آفرین پیدا برای رتبه باید خوب را با خوبها سنجید اگر در زیردستان میشود بالانشین پیدا اباالقاسم، ابوالقربه، قمر، بابالحوائج اوست ولی از بین اینها شد ابوفاضلترین پیدا اگرچه واقفم بر "لایُقاس" اما ابایی نیست برای این که در اوصاف باشد همنشین پیدا برای مصطفی در دین، برای مرتضی در زهد برای مجتبی در حلم با او شد قرین پیدا به لطفْ آئینهای از "رحمةللعالمین" دارد به رزمش شیوۀ رزم امیر المومنین پیدا به سائل بهترین را داد، اما مثل بابایش نشد در سفرهاش جز اندکی نان جوین پیدا چه جای عیب اگر دوروبرش امثال من باشند که در هر خرمنی هستند چندین خوشهچین پیدا "سَقاهُم ربَّهُم" را تا نمیخواندند در گوشش برای امر سـقـایی نمیشد جانـشین پیـدا تمام لشکـر دشمن اسیـر هـیبتـش هستند همین که میشود با رزم جامه روی زین پیدا علی آنقدر بازوهای او را میزند بوسه که انگاری یدالله است از این آستین پیدا دودستی با دوشمشیر از دوسو مردانه میجنگد چنان که میشود در دیدههای ریزبین پیدا بهغیر از لحظهای که اخم او را دیده در صفین ندیده مالک اشتر هراسی در جـبین پیدا به تیغ خـشم او شد محو از آئـینۀ تاریخ اگر شد ناکثین و قاسطین و مارقین پیدا به هرجا پرچم "هل من مبارز؟" را علم میکرد همآوردی نمیشد در تمام سرزمین پیدا به قصد رزم تا میتاخت میدیدند که میشد سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا "اشداء علی الکفار" دشمن بود و با این حال نمیشد در دلش از دوستان یکذره کین پیدا خجالت میکشید از زینب کبری از آن وقتی که با ننگ اماننامه شده شمر لعین پیدا زد آتش بر دلش آوای "این عمّی العباس؟" از آن ساعت که شد از خیمه با صوت حزین پیدا امان از لحظهای که شیرمردی خسته و زخمی زمین افتاده بود و گرگها شد از کمین پیدا عمود خیمه را بابا کشید آنجا که دیگر شد حکـیم بن طـفـیلی با عـمود آهـنین پـیدا تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد به هرسو قطعهای از عین و با و آ و سین پیدا تمام پیکرش بر خاک میلرزید آن دم که شد از گودی صدای نالۀ "هل من معین؟" پیدا کنار حضرت صاحبزمان در روضهاش هستند پیـمـبرها - سلاماللهعـلیهماجـمعـین - پیدا دوایش گفتن یک جملۀ "یا کاشف الکرب" است اگر هرجای عالم شد دل اندوهگین پیدا برای حضرت عباس طوری گریه کردم که شده لبخند در روی کـرامالکـاتـبـین پیدا گرفتم در دوعالم دستهایش را، یقین دارم که در محشر برایم میشود حصنِ حصین پیدا دلم تنگ عمود آخر است، آندم که خواهد شد به چشمم گنبد زرد تو روز اربعین پیدا
: امتیاز
|